همه لذت ها یک طرف ...
و این هم یک طرف ...
که کسی باشد ...
و تو هم باشی...
او دستت را بگیرد ..
در روزگار غریب...
در میان تنهایی ات ...
در میان عوعوی سگان خفته بر بستر شهوت..
در میان دود و کثافت مدرنیته..
دست در دست(جووونم)...
قدم بردارید...
تا خدا...
تا حسین...
او باشد ...
تو هم باشی...
بودنش چه عشقی دارد که انقدر... نمیدانم...
چطور میشود او باشد...نمیدانم...
چطور میشود تو هم باشی...نمیدانم...
فقط می دانم ... این راه رفتن دارد...
و چه لذتی هم دارد ... به به ...
او باشد ...
تو هم باشی...
و چه سخت ویران میکند روح و روان را وقتی...
او باشد و تو نباشی...
تو باشی و او نباشد...
و چه لذتی دارد ... وقتی او باشد و تو هم باشی...
اول او باید باشد...تا تو را هم هوایی کند..
وگرنه وجود تو به تنهایی هیچ نمیارزد...
و چه سخت ... وقتی او باشد و تو نباشی ..
همیشه "بودن" به بودن نیست..
و هستند کسانی که نیستند ولی هستند...
مثل کربلاست...به رفتن نیست...به شدن است...
:: موضوعات مرتبط:
دلنوشته،
،